هر قلبی که عاشق شود
او هم باید بخندد........... هم باید گریه کند...........
او هم باید پیدا کند ................ هم باید از دست بدهد..........
هر شب و روز باید در تنهایی آه و افسوس بکشد
هر قلبی که عاشق شود......
در خانه خوشبوی پلکها .......... تبدیل به رویا شده و رشد می کند
هیچ کس نمی نوازد بر طپش قلب دیوانه اش غلبه کند
او هم باید بیدار بماند ............ هم باید بخوابد ..............
او هم باید زندگی کند ........... هم باید زهر بنوشد ..........
او فدای قلب زیبا ی کسی خواهد شد
هر قلبی که عاشق شود
وقتی آرام و قرار کسی را می بیند چرا خودش بی قرار می شود ؟
او چنان دیوانه ای است که در عشق حتی جان خودش را هم می دهد
او هم باید بگوید ....... هم باید سکوت کند .......
او باید تحمل درد جدایی را هم داشته باشد
هر کسی هر چقدر هم که تلاش کند نمی تواند سر او را خم کند
هر قلبی که عاشق شود ........
سادگی عشق
ساده ترین حالت عشق
نگاه معصومانه ایست
که وقت غم زود می شینه
تو گوشه ی خلوت چشم
تو کنج این خراب دل
یه قطره اشک جا می گیره
می خواد که باز سفر کنه
دلا رو در به در کنه
از گوشه چشم خیلی زود
پا می گیره روی گونه
گونه ها بازم خیس می شن
دلا بازم اسیر می شن
باز گره می خورن به هم
این نگاه های متهم
اتهام نگاه ما
عشقه و شوریدگیه
دل رو به دیگری دادن
جرم چشامون همینه
آخرشم حسرت به دل
باید رها کنیم بریم
تا بتونیم زنده باشیم
بودن و معنا کنیم ....
آخرین تماس
جمله ای ازت شنبدم ، توی آخرین تماس
مثل یک غریبه گفتی من تو رو نمی شناسم !
با یه لحن بی تفاوت ، زندگیمو تیره کردی
گفتی ممنون می شم از تو ، اگه دیگه بر نگردی !
با شنیدنش شکستم ، به کسی چیزی نگفتم
با خودم قرار گذاشتم ، دیگه یاد تو نیفتم
داشتم از غمت می مردم ، تو سکوت مرگبارم
واسه تو ازت گذشتم ، فکر نکن دوست ندارم
می دونم که نبودم ، جامو خالی حس نکردی
من جواب ازت گرفتم با چه لحن تند و سردی
آخر من چطور عزیزم ، دیگه نشنوم صدا تو
فکر نکن که بردم از یاد ، لحن خوب خنده ها تو
لااقل برامون ای کاش مونده بود یه راه آشتی
حیف از این که واسه خوبی دیگه هیچ راهی نذاشتی
آرزوی رفته بر باد ، من مزاحمت نمی شوم
آخرش نشد بمونی واسه همیشه پیشم ...!؟
غزل قسمت
عشق
قانون عشق
عشق همچون زندگیست با نگاهی شروع می شود
با لبخندی اوج می گیرد و با قطره اشکی پایان می پذیرد
عشق یک اتفاق است و جدایی یک قانون....
............................................................
عشق یعنی ........
عشق یعنی راه رفتن زیر باران
عشق یعنی من میروم تو بمان
عشق یعنی آن روز وصال
عشق یعنی بوسه در طوله سال
عشق یعنی پای معشوق سوختن
عشق یعنی چشم را به در دوختن
عشق یعنی جان می دهم در راه تو
عشق یعنی دستانه من دستانه تو
عشق یعنی ............... دوستت دارم تورو
عشق یعنی می برم تا اوج تورو
عشق یعنی حرف من در نیمه شب
عشق یعنی انقباظ و انبصاط
عشق یعنی درده من درده کتاب
عشق یعنی زندگیم وصله به توست
عشق یعنی قلب من در دست توست
عشق یعنی عشقه من زیبای من
عشق یعنی عزیزم دوستت دارم .
آره دوستت دارم......
..................................................................
عشق
عشق کلمه ای ایست که بارها شنیده می شود ولی شناخته نمی شود
عشق صدایست که هیچ گاه به گوش نمی رسد ولی گوش را کر می کند
عشق نغمه ی بلبلیست که تا سحر می خواند ولی تمام نمی شود
عشق رنگیست از هزاران رنگ اما بی رنگ است
عشق نواییست پر شکوه اما جلالی ندارد
عشق شروعیست از تمام پایان ها اما بی پایان است
عشق نسیمیست از بهار اما خزان از آن می تراود
عشق کوششیست از تمام وجود هستی اما بی نتیجه
عشق کلمه ایست بی معنی دلی هزاران معنی دارد
عشق .....
عشق ده عنصر است اما عنصر آخر آن تمام معنی را می رساند
ولی معنی آن گفتنی نیست .
............................................................................
عشق
همه از عشق و جنون می گویند
همه زین کاسه خون می گویند
نام هر گونه هوس عشق نهند
بیخود از ناز و فزون می گویند
عشق آنست که آتش فکند
آتش اندر دل سرکش فکند
عشق آنست که با یک دیوار
شعله در قلب مشوش فکند
خواستن را نرسیدن عشق است
سوختن و یار ندیدن عشق است
کی تماس دو بدن عشق بود
دوری و درد کشیدن عشق است
همه از عشق و جنون می گویند
همه زین کاسه خون می گویند
نام هر گونه هوس عشق نهند
بیخود از ناز و فزون می گویند
............................................................................................
عشقم یه نفر
قلبم می تپه فقط برای یه نفر
دلم می ریزه با صدای یه نفر
وقتی می گم دوستت دارم
بهم می گه دروغ می گی
اما نمی شناسه منو
اون بی وفا اون یه نفر
تو خوابه من همش می یاد
سیر می کنه رویاهامو
اما بازم بهم میگه
دروغ میگی اون یه نفر
لحظه شماری می کنم
تا بشنوم حرفای اون
روز شماری می کنم
تا بگیرم دستای اون
اسیر اون صداش شدم
سبزی اون نگاش شدم
اما بازم بهم نگو !
دروغ میگم ( ای یه نفر )
تقدیم به یه نفر خودم.
................................................................................................................
یک نفر
اگر که مانده ام اینجا برای یک نفر است
و هر جه می کشم اینجا جفای یک نفر است
درون چشم پر اشکم نمانده تصویری
درون گوش دل من صدای یک نفر است
کبوتر دلم امشب رهای یک نفر است
اگر چه همچو خرابه شده دلم متروک
همین خرابه ویران سرای یک نفر است
دلم برای تپیدن بهانه می خواهد
دلم اگر که تپد در هوای یک نفر است
دگر نمانده حدیثی سخن کنم کوتاه
تمام بود و نبودم فدای یک نفر است.
به نام تک دانشجوی دانشگاه عشق
کسی نیست که یگوید
عاشقی گناه است ؟ کفر است ؟ آخر اشتباه است ؟
نه !
عاشقی دردیست که در مانی ندارد
عاشقی کفریست که توانی ندارد
عاشقی اشتباهیست که بخشایش ندارد
یک کلام :
در این دنیا عاشقی جایی ندارد
عاشقی در این دنیا معنا ندارد ....
سرنوشت
در آستانه ی کوچه زندگی ، دفتر تقدیرم را نظاره میکنم که دستان قدرتمند سرنوشت آن را
ورق می زند و نوشته هایش را با قلم قسمت تغییر می دهد آرزوی این را داشتم که روزی
بتوانم بوته سرنوشت را از ریشه بخشکانم تا هیچ وقت نتواند دفترم را با دستان بی مهرش
ورق زند و آنان را که دوستشان دارم هیچ گاه با تکرار واژه قسمت از من نگیرد.
عشق محکوم
می گن هر کی از عشق دوری کنه یه مرده
می گن ترس از عشق ترس از زندگی نیست
می گن زندگی بدون عشق بی معنی یه
پس چرا تو این دنیا جایی برای یه عاشق نیست
چرا همه چیز باید از روی قانون باشه
پس دل چی .................پس عشقمون چی
تو این دنیا عشق عاشقها محکومه.....محکوم.